ته مانده ها را باید گفت
فرض میکنم!
تو…
خیلی دوستم داری …
همینقدر که من دوستت دارم …
و یکی از همین روزها
دلت برای روز های قشنگمون تنگ می شه …
فرض میکنم …
هیچ وقت بی تفاوت نبودی،
و تمام این ساعت ها
که نبودی
به یادم بودی …!
فرض میکنم…
دنیا هنوز آدم های احساساتی مثل من رو دوست داره … !
و تو…و تو…
همین لحظه
دلت برای یه ثانیه از اون روزهایی که با من بودی سخت تنگ می شه …
فقط فرض میکنم … همین
عشق یعنی اینکه بخوای کسی مال تو بشه ولی تو مال اون میشی…
همیشه بهت میگفتم دلم میخواد خوشحالت کنم , چه کنم که حالا دلیل خوشحالیت…
نبودنه منه…؟!
چمدان کوچکت جا نداشت
وگرنه
خوابهایت راهم مى بردى…
بــقــیه ادامه مطلب
کاش می شد لاغرکنم، خیلی لاغر… بیست کیلوبشم ! ده کیلوبشم ! نه ! سنگینه براش…پنج کیلو بشم… تا دوباره برم رو پاهای مامانم بخوابم
شمارشو پاک میکنی که فراموشش کنی اماقسمت ناراحت کنندش اینجاست که شمارشو هنوز حفظی
פֿیلے سפֿتہ
باهاش آפֿریטּ قرارو بذارے
تا بعבش از هم جُدا شیב
تو با بغض صحبت ڪنے
به سلامتی دلامون که هروقت میشکنه صداشو در نمیاره
دل کندن از اون همه عشقی که به تو داشتم
منو به جایی رسوند که حالا،
تو چشمای یکی دیگه زل بزنمو بگم:
عاشقمی؟!!
خب به درک…!!!
حوصله ات که سر میرود با دلم بازی نکن
من در بی حوصله گی هایم با تو زندگی کردم
هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم
نه برای تو
برای کسی که فکر میکردم تویی
چه رسم ِ تلخی ست
تو، بی خبر از من !
و
تمام ِ من، درگیر ِ تو
هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمی رساندَم.
مسافرکِش ها هم فهمیده اند
خیالی بیشْ نبوده ای!
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند،
حال آنکه
او تنها هستی تو باشد و
تو یکی از هزاران لذت او.
این شعر رو برای عشقم گفته بودم تا روزِ ولنتاین براش سند کنم…
ولی خطشو عوض کرده…
پس برای شما…؟؟!!!
من به رنگِ سبز ِ چشمانِ تو عادت کرده أم…
با صبوری دور بودن را رعایت کرده أم…
همچو بارانِ لطیفِ فصلِ بهار…
دَم به دَم اشک ریخته و یادت کرده أم…
هر دَمی این دل هوای روی نازَت کرده است…
یاد ِ آن چشمانِ تو،در آن عکس های پر سعادت کرده أم…
[ بازدید : 632 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]